شما اینجا هستید

دسته‌بندی نشده » روایت رفاقت پاهای یک فرمانده با جاده‌های خاکی

زیر آفتاب داغ، ۱۰۰ کیلومتر پیاده رفت تا به مرز نبرد حق و باطل برسد؛

به گزارش انعکاس ایلام: سال‌ها از آخرین باری که پسرش را دیده بود می‌گذشت. او همان فرمانده‌ای بود که یک روز را در دمای بیش از ۵۰ درجه حدود ۱۰۰ کیلومتر پیاده‌روی کرد، تنها برای اینکه چند سکه‌ای که در جیب داشت به خانه بیاورد و تقدیم پدر و مادرش کند.تمام دارایی‌اش همان چند سکه بود. فقیر بود، اما شرافت، درونش را از غنای بی‌پایان لبریز کرده بود. همین بود که پس از رفتنش، کسی نبود که در پی جسدش بگردد، کسی نبود که سراغی از او بگیرد.پیمودن جاده‌ها با پای پیاده همه آنچه برایش باقی‌مانده بود، جاده‌هایی طولانی، خاکی و خاموش بود. چند سال بعد، مادرش، دل‌نگران و بی‌قرار، به استقبال کاروانی رفت که قرار بود به سرزمین‌های جنگ‌زده برگردند. شاید میان این پیکرهای خاموش، نشانی از فرزندش باشد، شاید حتی تکه‌ای استخوان، نشان دستانی که روزگاری دستان او را در دست می‌فشرد. روز به غروب می‌رسید و آسمان به‌آرامی تاریک می‌شد. مراسم تمام شد و دیگر کسی نمانده بود. او بود و جاده‌ای خاکی و چند سنگ قبر بی‌نام که شاید روزی، کسی را به جست‌وجوی آنها برانگیزد.خسته و تنها روی زمین نشسته بود؛ از آنجا تا خانه مسیری طولانی بود، اما چشمانش دیگر به راه نمی‌رفتند. همه اتوبوس‌ها و ماشین‌ها از آنجا رفته بودند، اما او هنوز نشسته بود. به طرفش رفتم. پرسیدم: «چرا برنمی‌گردی؟» نگاهی به زمین کرد، نگاهی تلخ و پردرد. سپس گفت: «پولی برای کرایه ندارم».او مادر فرمانده غیور داستان ما شهید علی غیوری‌زاده بود …

 

ایلام، سرزمینی که جنگ بر دامن کوه‌هایش خیمه زده بود، شاهد تولد، رشد و در نهایت شهادت مردی بود که نامش با ایثار و مقاومت عجین شد؛ شهید علی غیوری‌زاده. علی در سال‌های قبل از انقلاب در خانواده‌ای مذهبی و زحمت‌کش به دنیا آمد. کودکی‌اش در کوچه‌های باریک و خاکی ایلام گذشت، جایی که نور ایمان و تعهد به ارزش‌های اسلامی در دلش کاشته شد. او از همان ابتدا روحیه‌ای پرشور و عدالت‌طلب داشت و همین ویژگی‌ها باعث شد که پس از انقلاب به یکی از جوانان فعال در فعالیت‌های انقلابی تبدیل شود.با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹، علی دیگر تاب ماندن در خانه را نداشت. او که دل در گرو دفاع از وطن و انقلاب داشت، به‌سرعت به صفوف بسیج مردمی پیوست. جوانی که به‌ظاهر آرام و کم‌حرف بود، حالا در میان میدان نبرد، به فرمانده‌ای شجاع و بی‌باک تبدیل شده بود. دوستانش از او به‌عنوان فردی یاد می‌کنند که هیچ‌گاه از مسئولیت شانه خالی نمی‌کرد و همواره پیشاپیش نیروهایش حرکت می‌کرد.شهید غیوری‌زاده در عملیات‌های متعددی نقش‌آفرینی کرد، از جمله عملیات‌هایی که برای بازپس‌گیری مناطق اشغال‌شده توسط دشمن در اطراف ایلام انجام می‌شد. در یکی از این عملیات‌ها که شرایط بسیار سختی بر نیروها حاکم بود و آتش دشمن بی‌امان می‌بارید، علی با شجاعتی مثال‌زدنی پیش رفت تا تپه‌ای استراتژیک را تصرف کند. او می‌دانست که این تپه، کلید حفظ موقعیت نیروهای ایرانی در منطقه است. درحالی‌که صدای گلوله و انفجار اطرافش را پر کرده بود، با فریادهایی که روحیه نیروها را دوچندان می‌کرد، دشمن را به عقب راند.

اما تقدیر این بود که علی غیوری‌زاده در همین عملیات به آرزوی دیرینه‌اش، شهادت، برسد. گلوله‌ای که به قلبش نشست، او را از پای درآورد، اما نامش را برای همیشه در قلب تاریخ ایلام ماندگار کرد. پیکر پاک او، در حالی که لبخندی بر لب داشت، به عقب منتقل شد و در میان غم و افتخار مردم ایلام به خاک سپرده شد.پس از شهادت علی، یاد و خاطره‌اش الهام‌بخش جوانان بسیاری شد که او را به عنوان الگویی از شجاعت و ایمان می‌شناختند. مادرش، که علی را با عشق و دعا بزرگ کرده بود، در روز تشییع پسرش گفت: «پسرم را برای همین روزها تربیت کرده بودم. او رفت، اما خونش پای این خاک ماندگار شد.»شهید علی غیوری‌زاده نه تنها در جنگ تحمیلی، بلکه در دل مردم ایلام جاودانه شد. هر گوشه‌ای از این شهر و دیارش هنوز هم بوی قدم‌های او را می‌دهد. نام او، یادآور فداکاری‌هایی است که از مرزهای ایران دفاع کرد و آینده‌ای آزاد را برای کشور به ارمغان آورد. شهید علی غیوری‌زاده، چراغ راهی است برای نسل‌های بعد، نسلی که باید قدر آرامش امروز را بداند و راه شهدا را ادامه دهد.

 

 

 

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

انعکاس ایلام | پایگاه تحلیلی خبری